Wednesday, September 01, 2004

علامت سوال

يه پنجره با يه قفس ، يه حنجره بي هم نفس
سهم من از بودن تو ، يه خاطرس همين و بس
تو اين مثلث غريب ، ستاره ها رو خط زدم
دارم به آخر مي رسم ، از اونور شب اومدم
يه شب كه مثل مرثيه ، خيمه زده رو باورم
ميخوام تو اين سكوت تلخ ، صداتو از ياد ببرم
بزار كوله بارم روشونه شب بزارم
بايد كه از اينجا برم ، فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو دلم ، شوق رسيدن تو تنم
تو حجم سرد اين قفس ، منتظر پر زدنم
من از تبار غربتم ، از آرزو هاي محال
قصه ما تموم شده ، با يه علامت سوال

0 Comments:

Post a Comment

<< Home