Tuesday, January 24, 2006

مي دوني

نه نمي دوني
اگه مي دونستي كه اينا را نمي گفتي
اگه مي دونستي ! د آخه هيچي نمي دونستي
كيش كه بودم و روي شنها راه مي رفتم به شب اول فكر كردم
يادته مي گفتي دوست ندارم پاهام فرو ميره ، لك لك را يادته ، اونقدر اب بالا اومده بود كه ديگه اون خشكي هم نبود وسط دريا
ديگه حتي نيمكت هم نبود ، اونو هم كنده بودند !
ديگه هيچي مثل قبل نبود و منم مثل قبل نبودم

همه سنگ ميشن دلشون از سنگ ميشه ، اما بعضي ها ديگه نرم نميشن

Wednesday, January 18, 2006

ما به هم نميرسيم

ما به هم نمی رسيم
مثل خورشيديم و ماه
تن تو خاك بهشت
تن من پر از گناه

تويي يك روز بهار
يار تو خورشيد گرم
من شبي بي همد مم
يك شب سرد و سياه

من به دنبال تو با پاي برهنه
تو جوون و تازه اي من پير و كهنه

تويي يك مرغ سپيد
عاشق چشمه و نور
من گل آلوده و تلخ
قطره آبي ته چاه

تويي در راه سفر
سفري دور و دراز
تن بي قدرت من
عاجز از اين همه راه

من به دنبال تو با پاي برهنه
تو جوون و تازه ای من پير و كهنه